آواآوا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره

نازدونه خوشگل ما

شیرینبازی

از خیلی قبل تر یه چیزایی از کارات رو به ذهنم سپردم تا برات بنویسم بعضیاش ماله چند ماه پیشه مگه نه که الان خیلی پیشرفت کردی الانیا رو هم هر کدوم یادم باشه برات می نویسم . یه بار بابایی بهت چایی داد توش تفاله ب،د بعد به بابا گفتی این چیه ???? بابا گفت سوسک !!!!!!! تو توشو نگاه کردی با تعجب گفتی نه موچو هه یعنی مورچس خخخخ صدای خاکبرداری خونه همسایه بلنده اومدی میگی می ترسه می تسه می گم کی می ترسه می گی آبا صدا می تسه قربونت برم بابا ماشینو نشون داده میگه آقای هادی پور خ،نشو جارو نزده الان اینا اومدن از اون موقع اسم این ماشینا شده جاوووووو یعنی جارو و منتظری بیاد هر صدایی بیاد از بابا می پرسی می ترسی ??? می ترسی بابا میگه نه _وقتی...
27 مرداد 1392

قندون من

عقش مامانی سلام دارم ریز ریز بعضی کارتو یادداشت می کنم تا وارد کپم ولی نمیشه که تو طول روز که عمرا بزاری من دست بزنم به لبتاپ و تبلت وقتی با هزار مکافات در حالی که اشک منو در میاری می خوابی هم خودم دارم غش می کنم ولی بگما تو طول روز هم واسه کارات و شیرین زبونیات غش می کنم دلم می خواد قورتت بدم درستی عزیزکم این روزا اغلب دنبال دفتر نقاشی و مداد شمعی واسه نقاشی هستی راه میری میگی نناشی نناشی بعدم میشینی میگی چشم چشم ابو دما . دهن گردو یا تابتو هل میدی میگی تاب تاب عباتی خدا منو ننداسی _ چند روز پیش برای اولین بار پت و مت دیدی و تا شروع کرد به گذاشتنش دویدی عروسک پت و مت آوردی گفتی پتو متو خخخخ _اسم فامیلتو خیلی جالب می گی از وقتی بحث...
27 مرداد 1392
1